در سینمای ایران دنبال فرانسوا تروفو و ژان لوک گدار میگردند و میخواهند که نگاه کارگردانان خارجی را در سینما دنبال کنند و بیشتر ادای آنها را درآورند. فیلمهای امروز ما اکثر شبیه فیلمهای خارجی است آن هم بدون محتوای ایرانی.
به نقل از بروخبر، نقش سینما در حل معضلات اجتماعی و فرهنگی مردم نیازمند دانش و بینش و همینطور تحقیقات اجتماعی است. سینمایی میتواند نسبت به مردم رویکرد واقعی داشته باشد که کارگردان آن دغدغه مردم را داشته باشد و محتوا و فرم ملی آن برایش مهم باشد.
رحمان رضایی کارگردان فیلمهای اتانازی، دختران انتظار و الهه زیگورات دراینباره به خبرنگار تسنیم گفت: زمانی که دروغ و ریا در نظام سینمایی و فرهنگی قدرت پیدا میکند، دیگر فیلم حقیقتمحور جایی در سینما ندارد، به همین دلیل فیلمنامههایی که دنبال بیان حقیقت و مسئله مردمی و اجتماعی واقعی باشد اما انتهای آن تلخ و یا شور باشد، مورد مخالفت قرار میگیرد و رد میشود.
وی ادامه داد: در زمان حاضر سینمای اجتماعی ما بهدلیل همین سنگاندازیها و مشکلاتی که بر سر راه سینما پیش آمده است از مسیر خود خارج شده و دیگر چیزی بهنام سینمای اجتماعی دردمند و دغدغهشناس باقی نمانده است. در زمان حاضر فیلمنامه آخر من هم رد شده است درحالی که نزدیک به 42 سال است که در سینمای ایران کار میکنم و تمام فیلمهای من نمایش داده شده است اما رویکردهای تازه در ارشاد باعث شده است فیلمهای مهمی که جامعهشناسی داشته باشند کمتر در سینما دیده شوند.
او با نقد مدیران فرهنگی ادامه داد: این دوستان همانطور که دغدغههای سینماگران برایشان مهم نیست، دغدغههای مردم نیز برایشان اهمیت ندارد. بهنظر میرسد که بیشتر این تشکیلات برای این است که فقط بگوییم سینما داریم و بس. چند جشنواره در سال برگزار کنیم کافی است. اکثر سرمایه سینمای کشور ما یا دولتی شده است و یا اختلاسگران خرجش را میدهند و با این کار در را برای عدهای خاص باز میکنند و نمیگذارند دیگران وارد آن شوند، اختلاسگرانی که با چندنفر معدود تهیهکننده کار کردند و دیگر تهیهکنندگان قدیمی نتوانستند کار کنند و کنار گذاشته شدند. پولهای هنگفتی که سرمایهگذاران با کمک تهیهکنندگانِ دوستشان وارد سینما کردند، باعث شد دستمزد بازیگران نیز بالا برود و تهیهکنندهها بهسختی بتوانند با بازیگران کار کنند.
کارگردان فیلم نیکان و بچهغول در ادامه بیان کرد: بسیاری از فیلمسازان جدید ما صرفاً با مطالعه درباره فرم و تکنیک و مباحث مرتبط با سینما وارد این حیطه شدهاند و سواد کافی را ندارند. آنان انگیزه داخلی و بومی پیدا نکردند و در سینمای ایران دنبال فرانسوا تروفو و ژان لوک گدار میگردند و میخواهند که نگاه کارگردانان خارجی را در سینما دنبال و در فیلمهای ما آنها را مطرح کنند و بیشتر ادای آنها را درآورند. فیلمهای امروز ما اکثر شبیه فیلمهای خارجی است آن هم بدون محتوای ایرانی و فرم بومی.
شاید چیزی که ساخته باشد از نظر ساختار بد نباشد اما از نظر محتوایی بیمعنی و بیارزش است که به درد مردم نمیخورد در حالی که سینما به جامعهشناسی نیاز دارد. اما برخی از فیلمسازان ما صرفاً فرمول یاد گرفتهاند و به سینما نگاه عمیقی ندارند.
این کارگردان سینمای ایران در بخش دیگری از صحبتهایش درباره نقش دولت و وزارت ارشاد برای ایجاد تحول در سینمای ایران تصریح کرد: وزارت ارشاد بهعنوان مبدأ و متولی سینما متأسفانه کارشناسهایی مانند برخی از فیلمسازان ما دارد که تشخیص درستی از سینما ندارند و دنبال فیلمهایی هستند که اشکال سینمایی برجسته دنیا را تقلید کند، فکر میکنند باید مانند آنجا ساخته شود در حالی که ما در سینمای خودمان افرادی را داریم که دغدغه زندگی مردم را دارند اما زمانی که به ارشاد میرویم اکثر فیلمنامههای ارزشمند دوستان ما بایگانی شدهاند. باید سیستمی اتخاذ شود البته نه اینکه نظارت، بررسی و تصویب فیلمنامه را بردارند، چون آنوقت دچار سردرگمی میشویم و زمانی که فیلم ساخته شد اجازه نمایش پیدا نمیکند و سرمایه میسوزد، منتها باید وزارت ارشاد هم تحولی داشته باشد و انقلابی درون خودش ایجاد کند و بدتر دستوپای فیلمساز را نبندد. سازمان سینمایی باید بتواند با سینماگران تعامل درستی ایجاد کند تا فیلمنامهها مسائل اجتماعی را بهدرستی مطرح کنند و نیازهای روز جامعه را بشناسند.
برخی از کارشناسان ما از سینماگرانی هستند که مورد وثوق خودشاناند و فیلمنامههایی را که دوست ندارند رد میکنند، برای همین از کارگردانانی که در سینما هستند و کار میسازند نباید استفاده شود چون درگیر منافع و مسائل شخصی میشوند. واقعاً چهربطی به اعضای شورا دارد که فیلمنامهای دراماتیک است یا نه؟ این موضوع را که خود کارگردان میفهمد. عضو شورا باید صرفاً از نظر مسائل شرعی و در خطمشی کلی جمهوری اسلامی حرکت کردن نظر بدهند اما در زمان حاضر از همه نظر فیلمنامه را مورد بررسی قرار میدهند و همین به بدنه فیلمنامه آسیب میزند.
تمام این موارد باعث شده است که فیلمنامه از نظر اجتماعی و دردمندی دچار لغزش شود و سینما را ساقط میکنند.
رضایی در پایان با توجه به محتوای ایرانی و بومی فیلم نیکان و بچهغول نیز ابراز کرد: بومیگرایی و ملیگرایی و اینکه به کدام اقلیم تعلق داریم بهمثابه این است که ریشه خودمان را بشناسیم و به منصه ظهور برسانیم و سبک زندگی خود را بیان کنیم. اینکه پیشرفت کردهایم یا نه چیزی است که جهان میتواند درباره آن هر نظری داشته باشد و آن را قبول کند یا خیر اما خودمان باید خودمان را باور داشته باشیم.
اما مفاهیم ملی و ارزشهای تاریخی و اجتماعی در هر کشور و مملکت مهم و برای رسیدن به یک وسعت جهانی ارزشمند است، چراکه مسئله سینمای نوجوان و فرم ملی و بازگشتن به چیزی که مایه ماهیت ایرانی است، برای بقای مردم ضروری است.
اگر این مؤلفهها را فراموش کنیم خودمان را نخواهیم شناخت و نادان خواهیم ماند. ما باید جوانان را با گذشته آشنا کنیم؛ گذشته میتواند به ما روحیه بدهد. جهانهای دیگری هستند که باید با آنان ارتباط برقرار کنیم و آنها ما را بشناسند؛ چه خوب که این آشنایی با جهان تاریخی و فرهنگی ما رقم بخورد.